نويسنده: دکتر سيد مصطفي محقق داماد




 

دوران صفويه (حکومت شاه عباس)

ـــ کنستانتين لاسکاري سياح ونيزي، لودويکوري و ارتماي ايتاليايي، و لوئيچي رانچينوتو ونيزي از سياحان غربي زمان صفويه مي باشند و جان کين سون، سفيري است انگليسي که از سوي اليزابت ملکه انگليس به حضور شاه طهماسب صفوي رسيد، و هم چنين دالساندري ونيزي سياح ديگري است که در زمان شاه طهماسب به ايران سفر کرده است.
سياحان دوره شاه عباس نيز به علت وجود امنيت عمومي، و ثبات سياسي در کشور متعدد و بيش از زمان شاهان ديگر صفويه بوده است.
ـــ آنتوني شرلي و روبرت شرلي از مشهورترين سياحان زمان حکومت شاه عباس اوّل مي باشند اين برادران در سفرنامه خود از رفتار ايرانيان با خارجيان چنين نقل کرده اند:
« ... بايد دانست که مملکت ايران براي سکناي اهل خارجه به مراتب بهتر از عثماني است زيرا که پادشاه ايران از حين جلوس خود مملکت خود را به طوري مطيع و امن کرده است، که شخص مي تواند در تمام مملکت مسافرت کند، بدون اين که حربه يا اسلحه اي با خود داشته باشد، اهالي خيلي مؤدب و نسبت به خارجيان مهربان هستند» (1) .
ـــ دلاواله، ايتالياتي ازمشاهير سياحاني است که در زمان شاه عباس اوّل، به ايران سفر کرده و بهترين سفرنامه را در پيرامون مشاهدات خود، خصوصاً از زيبائيهاي طبيعت، و از معماريهاي ارزشمند قصر سلطنتي و چهار باغ و خيابانهاي بزرگ و خانه هاي کوچک و آب نماي چهارباغ، که به نظر او بسيار جالب و اعجاب انگيز مي باشد، و از جاده ها و کاروانسراهاي متعدد، و شهرهاي مختلف به ويژه از شهرهاي مازندران و کاخهاي سلطنتي و از آداب و رسوم مردم ايران نوشته است.
ـــ توماس هربرت، انگليسي که عضو هيأت تجاري انگليس بوده در سفرنامه خود، مشاهدات خويش را از ايران و در زمان شاه عباس اوّل، به ويژه در مورد اوضاع اقتصادي و اجتماعي، و وضعيت شهرها نوشته است.
از مهمترين ويژگيهاي زمان حکومت شاه عباس اول، که باعث رواج سير و سفر و جلب سيّاحان بسيار زياد گرديد، علاقه شخصي او به اعزام فرستادگاني نزد سلاطين کشورهاي مسيحي مذهب، به منظور رونق امور تجاري و صنعتي در کشور، و پذيرش سفرائي از آن کشورها، و جلب سياحان مختلف براي انتقال علم و تکنولوژي مي باشد، و او آن اهداف و (علقه هاي ارزشمند خويش، را با برقراري امنيت عمومي و ثبات سياسي در قلمرو حکومتي خويش جامه ي عمل) بپوشاند، به طوري که عصر حکومت او عصر طلائي لقب گرفت.
به عبارت ديگر در زمان حکومت شاهان صفويه خصوصاً زمان حکومت شاه عباس اوّل، جهانگردان به ندرت گرفتار ناامني و ملول از بي ثباتي کشور شده، و همواره مصون از خشونت ها و تعرضان بوده، و جانشان ايمن و مالشان محفوظ بوده است.
ـــ ژان باتيسيت تاورنيه از بزرگترين سياحان قرن هفدهم ميلادي است، که در زمان حکومت شاه صفي و شاه عباس دوم، شش بار به ايران مسافرت کرده و آن گونه که گفته مي شود، او کسي است که ايران را بهتر از ايرانيان همزمان خود شناخته است، مشاهدات او که در سفرنامه معروفش به نام «سفرنامه تاورنيه» منعکس است، از مطمئن ترين مستندات و صادق ترين، روايات تاريخي است، زيرا با نظري دقيق به همه امور نگريسته، و با صراحت و صداقت و بدون اغراق آنچه را که ديده به زبان و قلم آورده است.
گزارش ها و شرح مشاهداتش واجد ارزش و با شناخت کامل جامعه ايران عهد صفويه است، بخشي از سفرنامه او در باب امنيت است، که ذيلاً نقل مي کنم.
«... امنيت که عامل مهمي در توسعه سياحان به شمار مي رود، در سراسر امپراطوري به طور کامل حکمفرماست، و مسافران بي دغدغه خيال در راهها در رفت و آمدند. در حالي که در امپراطوري عثماني همسايه غربي ايران، اوضاع به گونه ديگري است... تمام خاک عثماني، پر است از دزدان قاطع طريق که دسته دسته حرکت مي کنند، با جمعيت زياد و در سر راهها به انتظار تجار و مال التجاره مي ايستند، و اگر عددشان زيادتر و قوتشان بيشتر باشد، قافله را لخت مي کنند، بلکه خونشان را هم مي ريزند، اما در خاک ايران اين مخاطرات نيست، در ايران امنيت طرق و شوارع براي مسافرين کامل است، چنانچه در منازل اسباب راحت فراوان تر.
راههاي کشور وسيله افرادي که راهدار ناميده مي شدند به خوبي محافظت مي شد...».
«... براي امنيت طرق و شوارع در ايران اهتمام فراوان مي ورزند در فاصله هاي معين مستحفظين موسوم به راهدار گماشته اند،که به اندک صداي دزد به کمک مي رسند، و به دقت از عابرين مي پرسند، که به کجا مي روند، از کجا مي آيند کمال مراقبت و هوشياري را در کار خود دارند، و اگر کسي از عهده جواب بر نيايد، و به گفتارش سوء طن باشد، او را نزد حاکم ولايت مي برند، و در آنجا به دقت از حال او تحقيقات به عمل مي آورند، خلاصه ممکن نيست آدم بدعمل از هيچيک از راههاي ايران نجات بيابد، و اگر کسي بخواهد از کوهستان و بيراهه فرار کند، زودتر گرفتار مي شود، به جهت اين که در آن مکانها نيز، راهدارها مواظب هستند، تا ديدند کسي از بيراهه حرکت مي کند، يقين بر سوء قصد و رفتار او حاصل نموده دستگيرش مي نمايند.
روزي در موقعي که قافله از تبريز به سمت اصفهان حرکت مي کرد، در آن گيرودار و جنجال خورجيني از تاجري دزديدند، وشخص دزد فوراً از شهر خارج شد تاجر که ملتفت سرقت خورجين شد، به حاکم شکايت کرد، حاکم حکم داد در شهر تفحص نمودند، اثري به دست نياوردند، آنگاه حکمي براي راهدارها فرستاد، که مرتکب را جستجو نموده و دستگير نمايند.
شخص خورجين دزد، بعد از آنکه مدتي در بيابانها سرگردان طي مسافت نمود، بالاخره از شدت عطش، مجبور شد خورجين را به گوشه اي انداخته، نزديک کاروان رفته، رفع عطش نمايد، اتفاقاً دچار راهدارها مي شود، چون ديدند او تنها در سمت بيابان خشک مي آيد، سوء ظن حاصل کرده بعضي سؤالاتي از او مي کنند، که از عهده ي جواب بر نمي آيد، او را گرفته نزد حاکم مي برند، آنجا به اقرارش مي آورند، و حاکم حکم به قتلش مي دهد، براي دزدها اُميد عفوي در کار نيست و به انواع شکنجه و عذاب آنها را مي کشند...» (2).
تاورنيه در مورد اماکن اقامتي ايران چنين مي نويسد:
«... در آسيا منزل و توقف گاه مرتب يافت نمي شود، و مهمانخانه چي که براي پذيرائي مسافرين و منزل و غذاي آنها بذل توجهي نمايد وجود ندارد. بهترين منازل خاصه در خاک عثماني، چادرهائي است که شخص مسافر همراه خود بر مي دارد و مهماندارها نوکرهاي شخصي هستند، که براي انسان تهيه خوراک و غذا مي نمايند، و از آذوقه اي که در شهرها و آباديها همراه بر مي دارند، وقتي که به منزل مي رسند، يا در صحرا يا در شهر، در يک نقطه اي که کاروانسرا نباشد به مسافرين مي دهند، چادرهاي خود را برپا مي کنند و اگر هوا خوب باشد مي توان از چادرها هم صرفنظرنمود. در کاروانسراها که در خاک ايران از خاک عثماني بيشتر متداول و راحت تر است، اشخاصي هم يافت مي شوند که براي مسافر تهيه غذا مي کنند هر کس زودتر رسيده باشد جا و منزلش بهتر است».
او در دنباله مطلب، وضع کاروانسراهاي ايران را چنين توصيف مي کند:
« عموماً وضع کاروانسرا در ايران هم از حيث راحتي و هم از بابت عظمت بنا بهتر از عثماني است و به فاصله هاي معين در همه جاي مملکت کاروانسرائي بنا شده است، اگر اين ترتيب کاروانسرا براي متمولين به راحتي و آسايش مهمانخانه هاي فرنگستان نباشد، امّا براي فقراء و ضعفا خيلي راحت تر است، براي اين که به خوبي در کاروانسرا پذيرفته مي شوند، و در اکل و شرب هم کسي مجبورشان نمي کند، که زايد از قوه و استطاعت خود خرج بکنند، هر کس به هر اندازه که مي خواهد و ميتواند، آزاد و مختار است».
ـــ ژان شاردن، فرانسوي از سيّاحان مشهور ديگر زمان صفويه است، که مفصل ترين و ارزشمندترين سفرنامه ها را درباره ايران در 10 جلد نوشته است.
ژان شاردن، فرانسوي اوضاع حکومت زمان شاه عباس دوم و مخصوصاً دوره حکومت شاه سليمان صفوي را به دقت تصوير کرده، و نوشته هاي او بدون اغراق به دور از هر گونه تعصب و ياداوريهاي بسيار صائب و به حق است و به همين علت او را مُعرّف فرهنگ و تمدن دوره صفويه نزد ملل غرب مي دانند، و سفرنامه او را دائره المعارف تمدن ايران مي شناسند.
شاردن، در سياحت نامه خود در زمينه وجود امنيت، و سهولت جهانگردي در ايران، اين گونه مي نويسد:
«... در تمام جهان کشوري مانند ايران براي سياحت و جهانگردي وجود ندارد، خواه از لحاظ قلّت خطرات، و از لحاظ امنيت طرق، که مواظبت دقيقي در اين مورد به عمل مي آيد، و خواه از جهت کمي مخارج که معلول کثرت تعداد عمارات عمومي مخصوص مسافرين در سرتاسر امپراطوري در بلاد و بيابان است، در اين عمارت به رايگان سکونت اختيار مي کنند، به علاوه در نقاط صعب العبور، پلها و جاده هاي مسطحي (شوسه) وجود دارد، که براي کاروانها و کليه کساني که براي کسب نفع در حرکتند تعبيه شده است.
در ايران غير از مرکوب و تفار، وسيله نقليه ديگري وجود ندارد، تفار ننوهاي پوشيده و مستوري است، که براي مسافرت بانون عالي مقام اختصاص دارد، به طور زوج روي اشتري حمل مي گردد.
معمولاً در مشرق زمين هميشه مسافرين براي حفاظت و حراست خويش از صدمات آفتاب، در ساعات مناسب و مساعد شب حرکت مي کنند، و بدين طريق همه کاروانيان و همه چهارپايان، از آفت حوادث مصون مي مانند. در اوقات شب آدمي مي تواند با کمال سرعت و سهولت طي طريق کند. نوکران نيز بعضي اوقات بدون زحمت با پاي پياده جاده ها را گز مي نمايند، حتي آقايان هم از پياده رويهاي اندک لذت مي برند، و بدين طريق هم از حمله خواب جلوگيري مي کنند، و هم در مقابل برودت خفيف هوا، گرم مي شوند، بدين ترتيب اسبها نيز آرامش و آسايشي احساس مي کنند...» (3).
شاردن، فرانسوي در سفرنامه خويش، از چگونگي ساخت تأسيسات اقامتي و پذيرائي مسافرين، در دوران صفوي، و از کاروانسراهاي متعدد ايران، مطالب مفصلي نوشته است. در جائي از آن آمده است:
«... اشخاصي که تمکن بيشتري دارند بعد از گردآوردن ثروت بسيار، براي خود و فرزندان خويش اقدام به ساختن اماکن عمومي مي کنند، في المثل مدارسي با تأسيسات و تجهيزات لازم براي عده کثير، يا محصلّين و طلاب بنا مي نمايند، بعد در کنار جاده هاي بزرگ کاروانسراهائي براي پذيرائي رايگان از عابرين و مسافرين به وجود مي آورند، آن گاه پلهائي مي سازند و بالاخره مساجدي با عايداتي براي امرار معاش روحانيون، و گاهي جهت صدقه و يا اطعام نداران (فُقراء) ساختمان مي کنند ايرانيان اين قبيل ابنيه و عمارات را ثواب آخرت مي نامند، يعني براي عُقبي و نيز به قول خودشان مي گويند، که اين خيرات و مبرّات و خير جاري يعني ثروت زاينده است، چون مدعي هستند ادعيه و اذکاري که در اين قبيل معابد و عمارات رايگان خوانده و گزارده مي شود، و مردم بالفعل از اين گونه وسايل استراحت برخوردار مي گردند، ثواب امر، عايد بانيان و متوجه آنان مي شود». (4)
اين نوشته ها و اظهار نظرات نمونه هائي است، براي شناخت حقوق جهانگرد، و امتياز او نسبت به اين که در زمان صفويه و در ايران اسلامي آن روزگار، ظهور و بروز ملموس و عيني داشته، و حداقل شامل اين مشخصات و مميزات بوده است:
1- برخورداري از امنيت کامل، در طول مدت سفر و قلّت خطر
2- استفاده از تأسيسات اقامتي، با هزينه بسيار کم و يا رايگان
3- عبور از جاده هاي مناسب و مسطح، با بهره گيري از اسبان تندرو
4- استفاده از پلهاي ساخته شده، در نقاط صعب العبور و يا رودخانه ها
5- بهره مندي از وجود راهدارها و نگهبانها، در حين سير و سفر و در موقع لزوم
6- استفاده از تفار و نَنُوهاي پوشيده و مستور، براي خانم هاي جهانگرد
7- استقبال شايان، از سوي افراد محلي، و بهره مندي از خلق و خوي نيکو، و ادب و احترام مردم
در مورد خلق و خوي نيک و آداب و نزاکت ايرانيان شاردن فرانسوي چنين اظهار نظر مي کند:
«... ايرانيان مؤدب ترين مردم مشرق زمين، و خوش خُلق ترين، خلق جهان مي باشند افراد معقول ايراني، با مؤدب ترين- اشخاص اروپائي مي توانند همطراز باشند، ايرانيان به حد اعلا خوش حالت، و نيک رفتار و به قدر امکان، نرم- متين- موقر مهربان و ملايم هستند، هميشه هنگام برخورد با هم، تعارفاتي براي تقديم يکديگر، معمول مي دارند، ولي اولويت في الفور حاصل مي گردد...».
بعد از حکومت صفويه که عصر طلائي ايران آن زمان ناميده مي شد، و شکست سلطان حسين صفوي از محمود افغان، سير و سفر در ايران از رونق افتاد، و با آن که در زمان، نادرشاه تلاشي براي بهبود امور سياحتي، و توسعه آن حتي با تعمير و تعويض راهها و احداث جاده هاي، جديد صورت گرفت. به طوري که بنا به روايت کتاب «سير المتأخرين» و مندرجات نشريه «راه و راهسازي»:
«... راه خيبر آن چنان تعمير و تعريض شد، که 40 سوار مي توانستند پهلوي هم اسب برانند، در زمان نادر راه مذکور را هميشه با جاروب چنان مي روفتند، که سنگريزه و خار به پاي رهروان نخليدي» (5). مع ذلک عوارض و تبعات فاجعه حمله و لشکرکشي محمود افغان، و اغتشاشات داخلي، مانع ورود سياحان خارجي به ايران بوده، و فقط معدودي از آنان در زمان نادر به ايران سفر کرده اند.
معروف ترين آنها ويليام فرانکلين افسر ارشد سپاه بنگال مي باشد، که رد فاصله سالهاي 1787- 1786 ميلادي به ايران مسافرت کرده است. وي در سفرنامه خود مي نويسد:
«... روز بيست و يکم مارس را که نوروز و ابتداي سال ايرانيان است، در همان جا توقف کردم در قديم رسم بر اين بود که اين روز را در سراسر امپرطوري ايران مفصلاً جشن مي گرفتند، و اين رسم را بعد از اشاعه اسلام نيز حفظ کرده اند افراد کاروان تا آنجا که برايشان امکان داشت، به شادماني پرداختند و با وجود آنکه غذايشان چيزي بيشتر از مقداري خرما و کره نبود، چاروادار يا قافله سالار به مناسبت اين روز از روستاي مجاور گوسفندي فراهم ساخت، و گوشت آن را با کاروانيان تقسيم کرد، که با غذاي ديگري به نام پلو خورده شود.
روز بيست و دوم مارس ساعت چهار صبح به راه افتاديم، و در ساعت شش شروع به صعود از کوه دوم را کرديم که بلندتر از کوه اول بود. امّا در عوض جاده آن خطرناک نبود، در ساعت 9 به روستاي کوماريچ رسيديم، در اين محل راهدار يک تومان (تقريباً 13 روپيه) باج راه مي گرفت، با وجود آن که رسم بر اين است که از هر مسافري اعم از اروپائي، يهودي، و يا ارمني فقط يک قروش که معادل يک روپيه است عوارض گرفته مي شد، راهدار به بهانه اين که من مسيحي هستم، گفت که بايد پول بيشتري بپردازم و چون من امتناع کردم خواست مرا به پرداخت اين وجه مجبور کند، اما رئيس قافله به او اعتراض کرد و تهديد کرد، که اگر در اخذ اين پول پافشاري کند، وقتي به شيراز رسيدم شکايت او را خواهدکرد، و به اين ترتيب راهدار از ادعاي خود صرفنظر کرد» (6) .
اين است نمونه ديگر از شيوه رفتار و برخورد ايرانيان با يک جهانگرد مسيحي، و نحوه جلوگيري از تعدّي و تجاوز به حقوق او، که برغم مسيحي بودن جهانگرد، و مسلمان بودن راهدار آن رئيس يا قافله سالار کاروان مانع تبعيض در اجراي مقررات اخذ عوارض راه شده، و نگذاشته است که راهدار مسلمان، به جهت مسيحي بودن جهانگرد، مبلغ بيشتري و زائد بر ميزان مقرر و معمول از او وصول کند، و علايق و انگيزه هاي مذهبي بازدارنده حقوق اکتسابي آن جهانگرد شود.
فرانکلين ضمن بازديد از باغ دلگشاي مقبره شاعر شهير شيخ اجل سعدي در شيراز و توصيف اهميت معماري و زيبائي بناي آن چنين مي نويسد:
«... کساني که به اين مکان مي آيند مکاني که آن را مقدس مي شمارند، روي آن گل و گلاب مي پاشند، روي قبر براي آگاهي افرادي که به ديدن اين مکان مي آيند، دو کتاب خطي از آثار شيخ که به زيباترين وجهي نوشته شده اند، قرار داده شده است، روي ديوارهاي اتاق مطالب زيادي توسط کساني که به ديدن اينجا آمده اند نوشته شده است اين بنا در حال حاضر رو به ويراني است، و اگر سريعاً نسبت به تعمير آن اقدام نشود به زودي فرو خواهد ريخت، جاي نهايت تأسف است، که وضع آشفته و ناپايدار کشور، به هيچکس امکان نمي دد، تا پولي صرف تعمير اين ساختمان بکند، افرادي که امروز قدرتمند و بر سر کار مي باشند، ممکن است فردا از کار افتاده و زنداني باشند، هيچکس نمي داند فردا چه اتفاقي مي افتد. اندکي دورتر از اين ساختمان، به سمت چپ و در محلي پايين تر از سطح زمين، قنات آب جالب توجهي وجود دارد که براي رسيدن به آن بايد از 70 پله سنگي پائين رفت، و در آن پايين، شخص با کمال تعجب، بناي هشت گوشي را مي بيند، که آب قنات از داخل آن بيرون مي آيد، اين بنا تماماً از سنگ است، و با وجود آن که، سالها قبل ساخته شده است، کاملاً سالم و مستحکم به نظر مي رسد.
ايرانيها بر مبناي يک عقيده، مي گويند علت اين که بناي مزبور اين چنين سالم و محکم باقي مانده است، اين است که با «پول حلال» ساخته شده است، يعني پولي که با زور و جبر از مردم اخذ نشده است، ايراني ها مي گويند، ساختمانهائي که با پول زور توسط پادشاهان ساخته شوند، خيلي زود خراب مي شوند، و از بين مي روند، در حالي که بناهائي که به وسيله شاهزادگان عادل و نيکوکار درست شده باشد، سالهاي سال سالم باقي مي مانند، آنها اين نظر را بر مبناي داستاني که درباره اين حوضچه وجود دارد، پيدا کرده اند، در اين داستان تعريف مي شود، که قنات و حوضچه انتهايي آن در زمان پادشاهي جمشيديه، که بر طبق روايات تاريخي پادشاهي عادل و مهربان بوده، و همان کسي است که تخت جمشيد را ساخته است بنا شده است...» (7) .
اين سياح متفکر و انديشمند اروپائي در دنباله نوشتار خويش در پايان ديدار از مجموعه تخت جمشيد، تحت تأثير ابهت و عظمت آن مجموعه ماندگار باستاني، از ناپايداري انسان و تغيير پذيري سرنوشت وي چنين مي نويسد:
«... انسان وقتي به اين مجموعه نگاه مي کند بي اختيار تحت تأثير ابهت و عظمت آن قرار مي گيرد، وقتي شهرت و عظمت اين امپراطوري را در نظر مجسم مي کنيم، که مرکز علم و هنر و جايگاه دولت هاي عامل و قدرتمند محسوب مي گشته است، و سپس به تجهيزات و دگرگونيهاي شگرف آن مي انديشيم، و به ياد مي آوريم، که همين سرزمين چگونه زماني مورد نظر جاه طلبانه اسکندر، و زماني مدنظر مشتاقانه عُمر قرار گرفت، آنگاه عميقاً به تغيير پذيري و ناپايداري سرنوشت انساني ايمان پيدا مي کنيم». (8)
اين ها، نمونه هاي ديگري از قضاوت ها و داوريهاي سياحان مشهور زمان، در پيرامون بسترهاي زيبا سياحتي و جاذبه هاي مهمّ توريستي سرزمين ايران است، که در عين حال هم بيانگر شيوه هاي برخورد نيکوي ايرانيان با سياحان، و هم نمايان گر احساس درون، و عبرت گيري جهانگردان، و ناشي از ديدار عميق و مشتقانه آثار باستاني سرزمين ما است.

دوران قاجاريه

در قرن نوزدهم ميلادي و مقارن دوران حکومت قاجاريه، سياحت و جهانگردي در ايران بر خلاف زمان اقشاريه و زنديه رونق پيشين خود را باز يافته، و همانند عصر صفويه به تعداد زيادي جهانگرد مخصوصاً از کشورهاي اروپائي با انگيزه ها و اهداف مختلف به ايران سفر کرده اند.
ذيلاً به نام مشهورترين سياحان اين دوره، و خلاصه نظرات و ديدگاهشان اشاره مي شود:
ـــ ژوبر فرانسوي، سفير امپراطوري فرانسه، در دربار فتحعلي شاه قاجار، در سفرنامه خود ضمن تشريح رنجها و مصائب فراوان خويش، در حين عبور از قلمرو حکومت عثماني، احساس و ديدگاه خويش را به هنگام گذر از مرز و ورود به سرزمين ايران چنين بيان مي کند:
«... در بهار هوا از بوي عطرهاي خيلي شيرين آکنده شده، در پائيز زمين از توانگرترين دسترنج هاي آدمي پوشيده گرديده است، درخت زردآلو و توت و تاک در کرانه شالي زار مي رويند، و چنين به نظر مي آيد، که آسايش مردم آنجا با ملايمت آب و هوايش هماهنگ باشد.
طبيعت با زبان لطف و با طراوت آنها به مسافرمي گويد، که او به مرز کشوري رسيده، که تربيت و تمدنش بالاتر است، به زحمت از کوههاي سخت و درشت ارمنستان بيرون آمده ايم، که از دورنماي شگفت آور شادي بخشي، چشمانمان برخوردار مي شود، با ديدن کشتزارها که خوب کشت شده اند، آدم مطمئن مي شود، و پيش خود داوري مي کند، که مردمان فعال و توانگر، بايد پاک دامن، و سليم باشند. همه چيز از آينده خوشي آگهي مي دهد» (9).
در اينجا نيز با داوري اين جهانگرد، که در عين حال سيفر بزرگترين امپراطوري غرب بوده است، مي بينم که: سرزمين ايران چه بستر مناسبي براي جهانگردي داشته و دارد، و ايران گردان گذشته، از چه حقوق و مزايايي در قياس با امپراطوري عظيم عثماني برخوردار بوده اند، و آن حقوق و مزايا حداقل عبارت است از:
1- استفاده از طبيعت زيبا و دلکش، و بهره گيري از مواهب جذّاب طبيعي
2- بهره مدي از خُلق و خوي انسانهاي با فرهنگ و متمدن
3-آشنائي و مُؤانست با مردمان فعال- توانگر- پاک دامن و سليم
4- اطمينان و دل گرمي به روزهاي خوش آينده.
ـــ گاسپار دروويل، جهانگرد فرانسوي ديگر است، که در اواسط سلطنت فتحعلي شاه قاجار به ايران مسافرت نموده، و اکنون داوري او را در ارتباط با مزاياي جهانگردان سفر کرده به ايران، که در سفرنامه او منعکس است مرور مي کنيم:
«... ايرانيان شايد نيک بخت ترين و ملايم ترين مردمان مشرق زمين باشند، و اگر خصوصيات و سجاياي اخلاقي مردم ايالات مختلف ايران، با هم متفاوت است علت آن را جز اين نمي توان دانست، که در طول جنگهاي متعدد و متمادي ايرانيان مجبور به پذيرفتن اقوام بيگانه اي در داخل خاک خود شده اند، تا از اين راه کمبود جمعيت خويش را جبران کنند، نژاد ايرانيان در طي قرون و اعصار با خون عرب و هندي و تاتار و تُرک درهم آميخته، با اين همه، زيبائي و اصالت آن محفوظ مانده است. ايرانيان بسيار مهمان نوازند هر غريبه اي که قدم به شهر يا دهي گذارد بي گفتگو از دهن اوّلين کسي که ملاقات مي کند، اين سخنان را خواهد شنيد: «مهمان منيد» البته اين کلمات، تعارف خشک و خالي نيست زيرا اگر دعوت رد شود دعوت کننده جداً ناراحت مي شود...» (10) .
با قضاوت اين سياح فرانسوي حداقل امتيازات جهانگردي در ايران عبارت است از:
الف- گذران ايام سياحت، با نيک بخت ترين و ملايم ترين مردمان شرق جهان.
ب- حشر و نشر با مردمان واجد اصالت نژاد و لايتغير.
ج- برخورداري، از مهمان دوستي ها و غريب نوازيهاي بي تعارف و تکلّف.
اوژن فلاندن، سيّاح ديگري است از فرانسه که در زمان حکومت محمد شاه قاجار به اتفاق هموطن ديگر خود به نام پاسگال به ايران آمد.
ديدگاهي کوتاه از تفصيل مشاهدات و ديدارهايش در ايران که در سفرنامه او منعکس مي باشد، و در ارتباط با آغاز سفرش به شهرستان شاپور، براي ديدار از آثار باستاني شاپور است، ذيلاً نقل مي شود:
«... به خوبي مي دانيم اين آثار در بين ويرانه هايي بدون امن و امان، واقع شده اما از کازرون اگر مي خواستيم براي مطالعه و اکتشاف هر روز به شاپور رويمف کار پرزحمتي بود، چه از شاپور بسيار دور است، پس لازم دانستيم به هر وسيله اي مي شود، و در خود شاپور مستقر گرديم، براي اين کار واجب شد از حکومت خواهش کنيم، وسايل کار ما را آماده سازد، تا از شر دزدان راحت باشيم، و به کار خود بپردازيم.
حاکم وقت محمد حسن خان، از ما پذيرائي شايان کرد و به خوبي ما را پذيرفت، قول داد که مي توانيد در پرتو حمايت من به راحتي و خاطر آسوده زندگي کنيد، هيچ باک مداريد. من فرمان خواهم داد، که به هر کجا برويد مواظب شما باشند، با اين وصف اظهار داشت که مي خواهيد برويد، دزدان کوههاي لُرستان در آن حکمفرمائي مي کنند، به شما توصيه مي کنم دور و بر خود را داشته باشيد، و هرگز از همراهانتان دوري نجوئيد، سردار دو نفر از غلامانش را انتخاب کرده، سفارشاتي بدانها کرد، که ما هيچ نفهميديم، ولي رو به ما کرد، و گفت هيچ مضطرب نشويد، حتي المقدور آسايش شما از هر حيث رعايت خواهد گرديد. بدانها دستور داد که بايستي سوروساتشان را فراهم سازيد، چه مدت مديري در اين سرزمين باقي خواهند ماند، و با مخارج زياد نمي توانند کار خود را انجام دهند» (11) .
در متن اين اظهار نظر کوتاه، ملاحظه مي شود که حاکم وقت:
الف- چگونه مقدمات سفر آن سياح فرانسوي را فراهم ساخت؟
ب- تا چه حد نگران سلامت جان و مال و امنيت آنها بود؟
ج- تا چه اندازه از او و همراهانش حمايت کرد؟
د- چه افرادي و به چه تعداد را براي خدمت آنها مأمور نمود؟
هـ- چه سفارش و تاکيداتي، براي تأمين نيازهايشان، بدون مطالبه مابازائي از آنها يعني به نحو رايگان کرد؟
در زمان حکومت ناصر الدين شاه قاجار، بر اثر تدبير و کارداني و لياقت ميرزا تقي خان اميرکبير که صدراعظم آن حکومت بود، براي فراهم شدن بستر مناسب جهانگردي و امنيت و آسايش جهانگردان و مسافران، اقداماتي وسيع آغاز و انجام گرفت، از جمله آن: تأمين امنيت و گسترش عدالت و انجام اصلاحات اداري و اجراي طرحهاي آباداني، خصوصاً ايجاد و احداث چارپارخانه هاي متعدد، و واحدهاي پذيرائي در درون شهرها، در مسير جاده ها با گماردن مأموراني با اسبان تندروز است.
خدمات آن اميرِ مسلمان و ميهن دوست و مهربان و دل سوز براي همه انسانها، بر هيچکس پوشيده نبوده و ماندگار همه قرون و اعصار آينده نيز خواهد بود.
در اين زمينه براي اجتناب از تطويل نوشتار، نگاهي گذرا به مندرجي کوتاه از کتاب «امير کبير و ايران» نوشته دکتر فريدون آدميت که آن نيز مستند است به نوشته شماره سي ام «روزنامه وقايع اتفاقيه» مي نمائيم:
«... ممالک ايران وسيع است و هر طرف چاپارخانه ها مضبوط بستن بسيار مشکل است، ولکن براي هر دولتي لازم است که در ولايت خود، چاپارخانه را به طور ببندد، که در رسيدن احکام و غيره هيچ معطلي جايز نشود و انشاء الله... در دولت عليه ايران گمان هست روز به روز اهتمام امناي دولت قوي شوکت به کوتاه کردن منازل و خوب نگاه داشتن اسب چاپاري، از سر حد تا سر حد اين ولايت چاپار و سيّاح بدون معطلي آمد و رفت نمايد».
«... دستگاه چاپارخانه در مدت يک سال نظام تازه اي گرفت و گسترده شد. عده چاپارخانه ها بيشتر و فاصله آنها کمتر گرديد. در کتابچه مخصوصي صورت چاپارخانه ها و مسافت بين آنها نوشته و توزيع شد. فاصله ميان منازل چاپاري را در راهها به طور کلي شش فرسنگ در نظر گرفته بودند، امّا گاه سه چهار فرسنگ و درموارد استثنايي هفت فرسنگ تعيين گرديده بود. اين مسافت براي اسبان چاپاري که به تندي راه مي پيمودند زياد بود و قرار بود رفته رفته با سختن چاپارخانه هاي تازه از آن ميزان کاسته شود. در هر چاپارخانه يکي دو اطاق براي توقف مسافران سر راه بنا کرده بودند...»(12) .
مادم کارلاسرنا ايتاليائي که از او به عنوان اولين زن ديدار کننده از سرزمين ايران با اهداف و انگيزه خاص جهانگردي ياد شده است، در سال 1877 ميلادي مقارن با سي امين سال سلطنت ناصر الدين شاه به تنهائي و بدون همراه به ايران آمد، و با شجاعت و جرأت هرچه تمام تر، از اغلب نواحي ايران خصوصاً از مناطق شمال کشور، و با عبور از جاده هاي جلگه اي و کوهستاني، از شهرها و بخش هاي مختلف و از چشمه هاي آب معدني اطراف کوه دماوند، و در شهر تهران کاخ هاي سلطنتي آن زمان و آثار باستاني، و محلاّت قديمي تهران، ديدن نمود و پس از بازگشت به موطن اصلي ديدگاههاي خويش را از سرزمين ايران و با ارزيابي اوضاع و احوال آن، در سفرنامه خود تحت عنوان «سفرنامه مادام کارلاسرنا، آدم ها و آئين ها در ايران» به رشته تحرير درآورد.
اينک بخش کوتاهي از ديدگاههاي ايشان منعکس در آن سفرنامه را، که تا حدودي مُبيّن وجود بسترهاي مناسب جهانگردي در ايران است، ذيلاً مرور مي کنيم:
«... در اين نواحي (منظور نواحي شمال کشور) هيچ جاده ي کالسکه رو نيست، براي مسافرت بايد از اسب، قاطر، تخت روان يا کجاوه استفاده کرد- اگر کسي بخواهد سريع سفر کند، بايد از طريق چاپار يعني کرايه کردن اسبي از پست خانه سفر کند. در بعضي از جاده ها چاپارخانه هائي منحصراً براي توقف و استراحت شبانه مسافران احداث کرده اند.
نحوه ديگري از مسافرت در ايران که خيلي به کندي انجام مي گيرد، مسافرت با کاروان اسب با اَستر است، فاصله مقصد هر قدر طولاني باشد، در سرتاسر جاده از همان چارپايان استفاده مي کنند.
کساني که خستگي راه را نمي توانند تحمّل کنند، معمولآً سوار بر تخت روان مي شوند، و آن را به يک يا چند قاطر مي بندند بالاي تخت روان بسته است و داخل آن تشک و بالش هائي گذاشته اند، دو نفر به راحتي در داخل هر تخت روان جا مي گيرند...».
« براي رفتن با کاروان نيز از جلودار که گاهي صاحب بيش از صدها حيوان است، اسب يا استر کرايه مي کنند، جلودار با چاروادارهاي خود قافله را همراهي مي کند، و مسئوليت تمامي مسافران و اسبان و اثاث آن به عهده اوست».
در مورد چاروادارها و جلودارها و صحت عمل و امانت داري آنها اين گونه اظهارنظر مي کند:
« چاروادارها در اين سرزمين طبقه اي را تشکيل مي دهند که داراي اعتبار و اهميت خاص هستند. آنها در واقع نماينده شرکتهاي راه آهن و کشتي هاي بخاري شمرده مي شوند،که در اين قمست پهناور شرق دور، به جز مسافرت از طريق چاپار، کليه حمل و نقل مسافر و بار منحصراً توسط آنان صورت مي گيرد، از کرانه هاي خزر تا خليج فارس از مرزهاي هند تا سر حد چين، هر آذوقه و محصولي را آنها به دست مردم مي رسانند، و سخت مورد اعتماد همه هستند، انصافاً درستکاري و امانت داري شان قابل ستايش است. (13)
به ندرت ديده شده است که در کارواني چيزي در بين راه مفقود شود، آنان قاطرها را در طول راه هدايت و بار آنها را خالي مي کنند، آدم هاي قوي و قانعي هستند، که به مقدار کمي برنج و جرعه آبي مي سازند، بي آن که رنج راه هرگز خسته شان کند، خدا مي داند چه راههاي دور و درازي را پا به پاي چارپايان، حتي گاهي جلوتر از آنها پياده راه مي روند، وقتي هم که به منزل رسيدند، به تعمير زين ها و اصلاح بسته ها و ساير وسائلي که در طول راه آسيب ديده اند، مي پردازند.
شب هنگام نيز براي مراقب اسباب و اثاث و کالاهائي که به دست آنها سپرده شده است، به نوبت کشيک مي دهند، و در واقع کمتر از قاطرها خواب و استراخت دارند».
مادام کارلاسرنا در بازديد از مناطق شمال کشور و در مشهد سر (بابلسر فعلي) از شيوه رفتار برخورد مسلمانان شيعي مذهب، با اروپائيان مسيحي چنين تعريف مي کند:
«... يک خانواده روسي متعلق به نماينده شرکت کشتي راني قفقاز- مرکُور در اين شهر اقامت دارند، و از خارجي ها با مهمان نوازي صميمانه اي پذيرائي مي کنند، من هم به حد بي نهايت از محبت و مراقبت خاص خانم اين خانه، که با من به زبان آلماني صحبت مي کرد، برخوردار شدم. در عرض 6 سالي که اين زن در مشهد سر زندگي مي کند، از اهالي شهر کوچکترين حرکت ناگواري نديده است، که باعث شکايت و ناراحتي اش شود.
با آن که جمعيت شهر مذهب شيعي دارند، و شيعه مذهبي است که معتقدان آن به تعصب معروفند، اما درباره اروپائيان کوچکترين سوء نيتي نشان نمي دهعند البته هر تازه واردي شديداً آماج نگاههاي کنجکاوانه آنان قرار مي گيرد، بي آن که منظور بدي در حق وي داشته باشد، دور و بر هر مسافر به سرعت پر از انبوه مردم مي شود، بعضيها با مهرباني به سئوالات وي جواب مي دهند، بعضي ديگر داوطلب مي شوند که در حق وي خدمتي انجام دهند» (14).

پي‌نوشت‌ها:

1- ر ک: سفرنامه برادران شرلي، ترجمه آوانس، انتشارات منوچهري.
2- ر ک: سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نوري، انتشارات کتابخانه سنائي و کتابفروشي تأييد اصفهان.
3- سياحت نامه شاردن، ترجمه محمد عباسي، انتشارات اميرکبير.
4- همان.
5- ر ک- سير المتأخرين و نيز ر ک نشريه راه و راهسازي انتشارات وزارت راه.
6- ر ک: مشاهدات سفر از بنگال به ايران، ترجمه محسن جاويدي.
7- ر ک: همان.
8- همان.
9- ر ک: مسافرت در ارمنستان و ايران، ترجمه عليقلي اعتماد، انتشارات بنياد فرهنگ ايران
10- ر ک: سفرنامه دروويل، ترجمه جواد مجتبي، انتشارات بنگاه مطبوعاتي گوتنبرگ.
11- ر ک: سفرنامه اوژن فلاندن به ايران، ترجمه حسين نور صادقي، انتشارات اشراقي.
12. ر ک، اميرکبير در ايران، فريدون آدميت، به نقل از «روزنامه وقايع اتفاقيه».
13- ر ک: سفرنامه کادام کارلاسرنا، آدم ها و آئين ها در ايران، ترجمه علي اصغر سعيدي.
14- همان.

منبع مقاله :
محقق داماد، مصطفي؛ (1378)، دين، فلسفه و قانون، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول